💚 قصه را زودتر ای کاش بیان می‌کردم قصه زیباتر از آن شد که گمان می‌کردم   برکه‌ای رود شد و موج و شد و دریا شد با جهاز شتران کوه احد برپا شد   و از آن آینه با آینه بالا م
اخبار مهم:
2868 / قصه را زودتر ای کاش بیان می‌کردیم ...

💚

قصه را زودتر ای کاش بیان می‌کردم

قصه زیباتر از آن شد که گمان می‌کردم

 

برکه‌ای رود شد و موج و شد و دریا شد

با جهاز شتران کوه احد برپا شد

 

و از آن آینه با آینه بالا می‌رفت

دست در دست خودش یک تنه بالا می‌رفت

 

تا که بعثت به تکامل برسد آهسته

پیش چشم همه از دامنه بالا می‌رفت

 

تا شهادت بدهد عشق ولی‌الله است

پله در پله از آن ماذنه بالا می‌رفت

 

پیش چشم همه دست پسر بنت اسد

بین دست پسر آمنه بالا می‌رفت

 

گفت: این‌بار به پایان سفر می‌گویم

"بارها گفته‌ام و بار دگر می‌گویم"

 

راز خلقت همه پنهان شده در عین علی است

کهکشان‌ها نخی از وصلهء نعلین علی است

 

گفت ساقی من این مرد و سبویم دستش

بگذارید که یک شمه بگویم دستش

 

هر چه در عالم بالاست تصرف کرده

شب معراج به من سیب تعارف کرده

 

گفتنی‌ها همگی گفته شد آنجا اما

واژه در واژه شنیدند صدا را اما...

 

سوخت در آتش و بر آتش خود دامن زد

آنکه فهمید و خودش را به نفهمیدن زد

 

می‌رود قصهء ما سوی سرانجام آرام

دفتر قصه ورق می‌خورد آرام آرام

 

#فصلی_از _مثنوی_تحیّر

*سیدحمیدرضا برقعی*

 

 

https://chat.whatsapp.com/BCpfZQDjBgpImuyUGR1gKd


این مطلب را به اشتراک بگذارید:

2868 / قصه را زودتر ای کاش بیان می‌کردیم ...

2868 / قصه را زودتر ای کاش بیان می‌کردیم ... https://eitaa.com/pjz_rozblog_com 2868 / قصه را زودتر ای کاش بیان می‌کردیم ... 2868 / قصه را زودتر ای کاش بیان می‌کردیم ... 2868 / قصه را زودتر ای کاش بیان می‌کردیم ... 2868 / قصه را زودتر ای کاش بیان می‌کردیم ... 2868 / قصه را زودتر ای کاش بیان می‌کردیم ...

2868 / قصه را زودتر ای کاش بیان می‌کردیم ... 2868 / قصه را زودتر ای کاش بیان می‌کردیم ... 2868 / قصه را زودتر ای کاش بیان می‌کردیم ... 2868 / قصه را زودتر ای کاش بیان می‌کردیم ...

ما را از نظرات ارزشمند خود درباره‌ی این مطلب آگاه کنید
درباره : پیام صبحگاهی , مناسبتی , عید ,
بازدید : 13
امتیاز : نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0


ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش