1️⃣ برخیز تا یک سو نهیم این دلق ازرقفام را
بر باد قلاشی دهیم این شرک تقوا نام را
2️⃣ هر ساعت از نو قبلهای با بتپرستی میرود
توحید بر ما عرضه کن تا بشکنیم اصنام را
3️⃣ مِی با جوانان خوردنم باری تمنا میکند
تا کودکان در پی فِتَند این پیر دُردآشام را
4️⃣ از مایهٔ بیچارگی قطمیر مردم میشود
ماخولیای مِهتری سگ میکند بلعام را
5️⃣ زین تنگنای خلوتم خاطر به صحرا میکشد
کز بوستان باد سحر خوش میدهد پیغام را
6️⃣ غافل مباش ار عاقلی، دریاب اگر صاحبدلی
باشد که نتوان یافتن دیگر چُنین ایام را
7️⃣ جایی که سرو بوستان با پای چوبین میچَمَد
ما نیز در رقص آوریم آن سرو سیماندام را
8️⃣ دلبندم آن پیمان گسل منظورِ چشم، آرامِ دل
نِی نِی دلارامش مخوان، کز دل بِبُرد آرام را
9️⃣ دنیا و دین و صبر و عقل از من برفت اندر غمش
جایی که سلطان خیمه زد غوغا نمانَد عام را
🔟 باران اَشکم میرود وز اَبرَم آتش میجهد
با پختگان گوی این سخن سوزش نباشد خام را
1️⃣1️⃣ سعدی ملامت نشنود ور جان در این سر میرود
صوفی گرانجانی بِبَر ساقی بیاور جام را
✒️ *سعدی، غزل شمارهٔ ۱۵*
؎؎؎؎؎؎؎؎؎؎؎؎
📝 این غزل فوقالعاده توسط استاد *محمدرضا شجریان* در آلبوم *در خیال* در دستگاه *بیات ترک* بسیار زیبا و دلنشین اجرا شده است که شنیدنش در درک معنای
بلند این غزل، یاریکنندهی انسان است.
بشنوید: 👇
این مطلب را به اشتراک بگذارید: